جدیدا حس میکنم با بقیه خیلی فرق دارم ، کلن اینگار ادم فضاییم ، علایقم ، کارایی ک میکنم ، جوری که مینویسم ، ایده هایی ک میدم ، تصوراتم ، نقاشیام و.. کلن خیلی همه چیزم متفاوته ... و البته حس میکننم اینو با بابابزرگم مشترکی داریمش ^^ 

ما یه باغ داریم ، یه ویلام توشه ، توی شمالم هست ؛ تا اینجا عادیه . باغمون توی یه روستا روی تقریبا نیمه ی نزدیک قله یکی از کوه های نزدیک دماونده ، ویلامون برا نزدیک پنجاه سال پیشه که بیست و یه سال پیش خریداری و کمی باز سازی شده ( تاکید میکنم کمی ) ، و خب گفتم دیگه روی کوهه و تو شماله ولی تا لب دریا اگه هراز شلوغ نباشه ، یه پنج شیش ساعتی راهه ... و خب اینام شاید یکم نرمال باشن. ولی هیچ کس واقعا نمیره یکی از ویلاهایی رو که از خود بافت روستا حدود 15 تا باغ فاصله داشته باشه رو توی بیست و یک سال پیش وقتی هیچ کدوم از این 15 تا باغ نبودن بخره ... و همین طور معمولا اگر اون روستا لوله کشی گاز نداشته باشه ، نمیخرنش ... یکم اینجا عجیب شد. 

توی روستایی ک ویلامون هست ، همه روستاییا ماشینای اخرین مدل دارن ، خر و گاهن گاو و اون 4 درصدیاشون اسب ... و معمولا مرغ و خروسو ب عنوان پت نگه میدارن و باز هم اون 4 درصدیاشون ، گوسفند دارن و معمولا وقتی تابستونا میریم تو ویلامون میبینیم ک با پتشون به عنوان تور گردشگردی تابستانی ، به باغ همه اهالی ده سر زدن ، البته به ما که تهرانی ایم و اومدیم اونجا باغ خریدیم میگن اسرائیلی . اممم ... اون روستا یه حموم عمومی هم داره ، شبا ساعت حدودا سه اینطورا یه سری صدا و جیغ و اصوات نامفهوم ازش میاد ... خیلی مهم نی ... یونو ؟؟ ( لرزش شدید دست هنگام نوشتن این جمله )

امم و اینکه میدونید اونجا جونوراشم عجیبه ... خب روباه ، سمور ، سنجاب ، گراز جز حیوونای نرمال عادی ای حساب میشن ... اممم عنکبوت و رطیلو عقربم ک من باهاشون رفیقم ... مورچه گنده ها و ملخ و بیدم ک اصن جز پای ثابتای اونجان ... و زمستونا نزدیک یکی دومتر برف میاد و خب اهالی ده هم همیشه زمستونا از ترس حلمه ~اخراس~ و گرازان بی محل و گرگین های بی رحم ، به سمت آمل کوچ میکنن .

راسی اسم روستامون ... گیلاس ( فک کنین دورش پر خط شده و برق میزنه و اینا ..) و من ؟ خب من گایلاسیتی صداش میکنم ... ژزاب تر بید ... یونو ؟ ( گذاشتن عینک دودی روی چشما ) و خب از نظر دوستام ما همیشه تابستونا میریم گالاسیتی ، محلی پر از ~تفاریح~ مختلف و جذاب ، با حیوانات خاص و مهربان و ساحلی عالی ... ( با لحن تبلیغ طور بخونیدش * تند پلک زدن ) 

پ.ن : امروز نمک خونم زده بالا ... یونو ؟ 

پ.ن2: رو یونو قفلی زدم ، قفلشم گم شده ... یونو ؟ 

پ.ن3 : چرا همه رفتن مسافرت منممم میخوامم برممم گایلاسیتیییییی ( با حالت انزجار اوری نغ زدن ) 

پ.نِ پ.ن3 : هر دفه قبل از تابستون اینو میگم و همیشه بعد از اولین بار که میریم به خاطر مهمان نوازی بسیار زیاد ~عَقاریب~ و ~مَلاخین~ و رُطیلان و ~مَواریچ~ ، بسی پشیمان میگردم از گفته های خویش 😔