3 روز مونده … امروز روز آخر مدرسه بود ، خب از یه طرف خوش حال بودم و از طرفی ، یه جورایی دلم گرفته بود . اخه میدونید منم همیشه وقتایی که اسمون ناراحت میشه ، گریم میگیره ، نمیدونم چرا ولی اینگار دلم نمیاد بزارم جلو چشمم گریه کنه یا داد بزنه که من ناراحتم و من هم فقط نگاش کنم ؛ اینگاری که اگر منم بشینم گریه کنم یا غصه بخورم ، اونم مشکلش حل میشه و خب آفتاب میاد ، ولی امروز نه اسمون گریش گرفت نه من ؛ فقط یه بغض بود ، یه هوای ابری که نه میزاش گریه کنی نه میزار بخندی ، مثل هر روزم… ولی میدونید میخوام سعی کنم از این به بعد هر وقت هوا ابری شد برم ریز اون تیکه هایی که آفتاب تونسته ازش رد بشه و بیاد رو زمین ، میخوام برم اون زیر تا دیگه به اینکه هوا ابریه فکر نکنم … سرمایه گذاری ها بالاخره باید یه جا جواب بده ؟