یهو جیغ یخچال در اومد ، دیدم درش یکم بازه اومدم درشو ببندم دیدم بسته نمیشه هرچیم زور زدم نشد ؛ اخر درشو باز کردم که وسایل توشو جابه جا کنم که ...
.
.
.
.
.
.
.
.
دیدم ی پنگوئن کوچولو توش داره به من نگا میکنه و میخنده و همینجوریم میوه های تو یخچالو میخوره .
حالا نگو اون پنگوئن کیوت مَحی کوچولو بود که تو یخچال گیر کرده بود
پ.ن : تا اومدم از عکس بگیرم فرار کرد D: