۲ مطلب با موضوع «شاید کیم نامجون» ثبت شده است

تا پودرشو پس نگیریم ، اروم نمی گیگیریم

میدونید که هممون یه روح نامجون طور تو بدنمون داریم ، اینکه دی به هرچی بزنیم خراب شه ولی خب این روح نامجونی درصدش تو بدن هر کسی متفاوته و از قضا غذا ؟ غزا ؟ غضا ؟ قزا ؟ قذا ؟ :/ روح نامجونیه من نزدیک 200 درصده یه چیزی فراتر از خود کیم نامجون ، ینی دستم هنوز بهش نخورده خراب میشه :/ ولی خب من تقصیری ندارم خودشون هی خراب میشن منکه کاریشون ندارم . 

چند وقت پیش برا تولد بابام یدونه از این یوفلکسای سامسونگ خریدیم ولی خب بابام خیل ازش استفاده نکرد ، چون همش تو گردن من بود خلاصه ی شب من گذاشتمش کنار تختم ، فرداش که پاشدم دیدم صدا نمیده دیگه و کلا خراب شده بود و این واقعه وقتی افتاد که نهایت یک ماه از تولد بابام و خریدن اون جسم بی خاصیت گذشته بود ، و خراب شدن یه چیزی تو خونه ما مساویه با دق دادن مامان به خاطر اینکه هیچ کس حاضر نمیشه ببره بدتش بیرون درستش کنن یا حتی بابامم که شعارش اینه که تا یه چیزی تارو پودرشم خاکستر نشن میشه ازش استفاده کرد ، هم حاضر نمیشه خودش درستش کنه و خب این یو فلکس هر روز به قول مامان عین اینه دق جلو چشم بود . تا اینکه امسال دادیمش درستش کردن و دوباره به عنوان کادو تولد دادنش بهمون 

این فقط یه چشمه از خرابکاریای اینجانبه 

تازه دیگم نمیزارن از یوفلکس عزیزم استفاده کنم ಥ_ಥ

پ.ن : من واقعا حوصلم سر رفته ، و گشنمه ، و حال ندارم برم یه چیزی بخورم و همین طور پژوهشی که باید از اول سال روش کار میکردیمو هیچیشو انجام ندادم و اوایل اردیبهشت باید تحویل بدیم ، همینطور برا زبانم هم باید یه کاری بکنم و هنوز انجام ندادم و اگر انچام ندم خانوممون سرمو میزاره رو نیزه ، نصف تکلیفای مدرسمونم ننوشتم و قطعا بد از امتحانای خرداد باید برم تو جوب بخوابم ... هعیییی چی میشد من یه سنگ بودم ؟؟ میخوام بخااابممممم یکی منو بگیره که هی نخوابم ಥ_ಥ 

در حال حاضر دلم میخواد مث جین غر بزنم و بدش مث یونگی بخوابممم خدایا یکی این معلمارو بگیره ، خدایی چرا باید تو ماه رمضون کلاسا از 8 شرو شه ؟؟( الان هفت و نیم شرو میشه برا ماه رمضون زحمت کشیدن نیم ساعت کلاسا رو کشیدن جلو :/ اخه ودف چ فرقی کرد ؟؟) غر زدن خیلی حال ادمو خوب میکنه ^^ اصن مث کافئین میمونه ಠ_ಠ

  • ۳
  • نظرات [ ۱ ]
    • park reyhon
    • جمعه ۲۰ فروردين ۰۰

    این داستان موچی بی دردسر !

     

     

    چند روزی بود که می خواستم شیرینی درست کنم ؛ که دیروز تصمیمم را عملی کردم . دست به کار شدم ، ارد را ریختم ، شکر را اضافه کردم … شیرینی اسونی بود خیلی راحت و زود توی ده دقیقه درست شد ولی خب هی باید میذاشتمش تو یخچال و … خلاصه که سرتونو درد نیارم شیرینی رو درست کردم و آماده شده بود کلی با خوشحالی و ذوق وصف نکردی ، برای اینکه تونستم برای اولین بار یه غذای پختنی رو بدون هیچ خراب کاری و گندبالا اوردنی ، درست کنم ، شیرینی رو به سمت دهانم بردم ، بوش که خیلی خوشمزه نبود ، شاید مزش بهتر باشه…

    مزه آرد نپخته به همراه همراه بستنی کاکائویی میداد . گفتم هر چیزی که کاملا بدون دردسر و سختی درست بشه و هیچ خراب کاری ای توش انجام نشه ، یا خود اون چیزی که درست کردم خراب میشه یا یه چیزی در پس زمینه نابود شده . شیرینی های بلا استفاده رو با کلی غر غر کردن و ناراحتی روانه سطل زباله کردم ؛ شیرینی های خوشگلم …

    خب مثل اینکه این شیرینی علاوه بر اینکه خودش یک خرابکاری بزرگ بود ، یک چیز خیلی گنده رو هم در پس زمینه اش خراب کرده ( شیرینی خراب کرد نه من :) خب همه شیرنی ها شکر میخوان دیگه ، این یک عمر کاملا طبیعیه چون اسمشون شیرینه ولی خب شکر ها که آرد احتیاج ندارن . خب من که داشتم شیرینیو درست میکردم یکم شکر اضافه ریختم ، و خب از رو شکرا یکم بردشتم و دوباره تو ظرف اصلی شکرا برگردوندم . شب که بابام خواستند چای بخوردند فهمیدم شکرها بدون توجه به پروتکل های بهداشتی مهمانی ای با بسیاری از دانه های آرد گرفتن . و خب تیرش به کی میخوره ؟ معلومه همه تقصیرا افتاد گردن خواهر کوچیکه که همیشه جواب خراب کاری هایم را با یک نمیدانم گنده میدهد و پی بازیش با اسباب بازی هایش میرود .

    پ.ن : شیرینیه موچی بود ی شیرنی ژاپنی ک چن وقت پیش یه جا عکسشو دیدم ، خییلی عکسش گوگولی و شیپیش بود. مال منم … خوب بود اگه مزه آرد خام و بستنی کاکئویی رو فاگتور بگیریم ، خیلی هم خوشمزه بوده و بدون خراب کاری (باز هم با فاکتور گیری بسیاار )

    پ.ن 2 : خواهر کوچیکم ، محیا مثل خودم زیاد خراب کاری میکنه و همیشه هم در جواب دعوا ها و توبیخ ها و بازجویی های گاه و بیگاه مامانم به یه نمیدونم بچگانه و کوچیک بسنده میکنه و روشو سمت تلویزیون برمیگردونه یا کالسکه عروسک هاشو به سمت شهر اتاقش حرکت میده !

    پ.ن 3 : چایی شیرین با آرد خوشمزس دیگه مگه نه … خیلی هم خوشمزس > <

     

  • ۰
  • نظرات [ ۴ ]
    • park reyhon
    • سه شنبه ۱۹ اسفند ۹۹
    اگر نبودم زیر پتو و لابه لای هودیام و ما بین رنگ ها پیدام کنید اگرم باز پیدا نشدم نگردین واقعا نیستم