چرا اینقد معلم ادبیاتا وحشین ؟؟ الان ادبیاتمون میگه میخام با امتحانا و تکلیفا ب چخ بدمتون :/ یکی نیس بیاد بگه ودف چرا اخه مگه ما چی کارت کردیم ؟؟ چرا باید همزمان علاوه برکتاب و چرت و پرتای توش ، گلستان و بوستانو هم بخونم هم معنی کنیم هم بعضیاشو حفظ کنیم ؟؟؟
خدایا به منم نگاه ک خواهشش
یکی بگه اخه خانوم معلم ، درسته شما تو المپیک ادبیات طلا گرفتی ، رتبه کنکورت دو رقمی شده ، چنتا لیسانس باهم گرفتی ، درسته نابغه ای ، درسته کیم نامجونی ؛ ولی ... من... و دوستام. ... نابغه .... نیستیم .... نمیتونیم .... نمیکشیم .... خواهش میکنم بفهمید ... درک کنید ...
همزمان که من دارم اینجا به خاطر تکالیف بی انتها و درس های نامجون فهم خانم معلمی که همیشه باعث میشه به عقلم شک کنم ، گریه میکنم؛ دوستم اونور تو پی وی به خاطر فیکی که خونده ، دار عر میزنه و میگه تهیونگ بعد از اینکه با احتمالن معشوقش کات میکنه دختر باز میشه ، خیلی عوضی میشه و نباید دیگه اون فیکی که به خاطرش حاضر نبود بیاد جواب های منو بده ، نخونه چون تهیونگ خیلی بیشعور شده ولی من بهش میگم نه اتفاقا تهیونگی که استایل پسرای بدو داشته باشه واقعا جذاب میشه ، و اون همین جور فحشایی میده که به احتمال زیاد اگر کسی اونارو بخونه یا به خاطر بعضیاشون به عقلش شک میکنه و به خاطر بعضیای دیگه میبتش زندان به جرم فحاشی و این منم که همچنان دارم روی این نظریه پافشاری میکنم و با حرفا و ایموجی های قشنگم که باز اگر کسی اونا ببینه منو به خاطر ... بگذریم که به خاطر چی میبرنم زندان ^^
خلاصه که معلمین ادبیاتِ بهاری لطفن کمی ارام تر ، کسی به دنبالمان نیست به خدا
پ.ن: بهاری ... شما به عنوان اسمش در نظر بگیرید...
پ.ن2 : من واقعااااا دلم میخواد بخوابمممم ، دلم یمخواد بخوابم وسطش یکمم زندگی کنم ولی الان دارم زندگی میکنم وسطش میخوابم ، این زندگی ایده الممم نییستتت من خوابم میاددد